سریال فوق لیسانسه ها؛ از بازیگران خوب تا ریتم کسل کننده
تاریخ انتشار: ۲ آذر ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۵۸۶۸۹۲۰
فرارو- فوق لیسانسهها ادامه دو فصل گذشته لیسانسهها ساخته سروش صحت است که قصه چند جوان و حواشی زندگی خانوادگی آنان را پس از دانش آموختگی از دانشگاه روایت میکند. شخصیتهای این سریال مثل شخصیتهای اغلب سریالهای تلویزیونی به خصوص کمدی، شخصیتهایی تخت و یک بعدی هستند که هر کدام با یک ویژگی برجسته شده شناخته میشوند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
چنین شخصیتهای حاضر و آمادهای که از فصل اول پرداخته شده، با توجه به حجم کم قصه در مقایسه با طول روایتی که آن را در بر میگیرد، دست عوامل را بر ساختن فصلهای جدید باز میگذارد. نویسنده و کارگردان با توجه به این شخصیتها و قصههای کوتاهی که مینویسند تا میتوانند سریال را تا هر کجا که بخواهند پیش ببرند.
اما حجم کم قصه و سکانسهای طولانی و خسته کننده باعث شده سریال ریتمی کشدار پیدا کند که این وجه به هیچ عنوان مناسب یک سریال کمدی روتین شبانه نیست. (چیزی که ما را به یاد سریال کاکتوس ساخته محمدرضا هنرمند میاندازد). سریالهای کمدی باید با کوتاه کردن طول سکانس و به تبع آن کاهش تمپو، ریتم کار را سریع کند تا مخاطبی را که خسته از کارهای روزمره، میخواهد نیم ساعت از وقتش را جلوی تلویزیون بگذراند، دلزده نکند و پس نزند. عاملی که در سریالهای موفق قدیمی کمدی مثل شبهای ببره، کوچه اقاقیا یا زیر آسمان شهر به چشم میخورد، اما لیسانسهها و فوق لیسانسهها فاقد آن هستند.
صحت به عنوان کارگردان اثر سعی کرده برای جبران این کمبود عناصر داستانی و پر کردن خلا موجود در سکانسهای طولانی، هر سکانس را به یک خرده روایت تبدیل کند و در دل خرده روایت ها، تکههای با مزهای قرار بدهد. اما این تکهها نمیتوانند آن خلا را پر کند و حتی در اغلب مواقع تبدیل به قطعههایی لوس و بی نمک میشوند. حتی تکههای واقعا خنده دار هم میان قطعات حوصله سر بر گم شده ونمی توانند به تنهایی بر مخاطب اثرگذار باشند و در نهایت باز هم تلاشهای کارگردان برای جذاب کردن سریال عقیم میماند.
البته این ویژگی در سریال شمعدونی دیگر ساخته صحت هم کاملا به چشم میخورد. اما در سریالهای ساختمان پزشکان، پژمان، مخاطب پای قصهای پرکشش و خوش ریتم مینشست. این مسئله نشان میدهد که وجود نویسنده قدری مثل پیمان قاسمخانی و تیم او تا چه حد میتواند بر کیفیت سریال اثرگذار باشد.
بیشتر بخوانید: سریال فوق لیسانسهها؛ زمان پخش و هر آنچه باید درباره آن بدانید
با وجود مسائل گفته شده، نقطه قوت فیلم بازیهای قابل قبول بازیگران آن است. چه بازیگران با تجربهای مثل بیژن بنفشه خواه، عزت الله مهرآوران و سیاوش چراغی پور، چه بازیگرانی که قبل از آن تجربه نقش آفرینی معدودی داشته اند. در این بین نقش هوتن شکیبا، نقشی کلیدی و حائز اههمیت است. او با نقش حبیب در این سریال، توانست خود را به مخاطبان عام بشناساند، هر چند که او در بین مخاطبان جدی تئاتر فردی شناخته شده بود. لیسانسهها نقشی جدی در شهرت او بازی کرد و شکیبا توانست با استفاده از این عامل و استعداد و اتکا برتوانمندی خود، به سیمرغ بهترین بازیگر نقش اول مرد برای فیلم شبی که ماه کامل شد، در نخستین حضورهای سینماییش برسد.
شکیبا در لیسانسهها جوانی عاشق پیشه است که در خانوادهای ثروتمند، اما تازه به دوران رسیده زندگی میکند. او با دیدن هر دختر احساس میکند عاشق شده و نیمه گم شده خود را پیدا کرده است. او که به لباسهای قهوهای علاقه دارد، همیشه ستهای نامتناسب و بد سلیقهای از رنگهای نامتجانس بر تن دارد. با تن صدایی که شکیبا برای این شخصیت انتخاب کرده، توانسته کند ذهن بودن او و آشنا نبودن با قواعد زندگی امروزه را بیش از پیش برجسته کند و وجه کمیک بیشتری به او بدهد.
شکیبا احتمالا با قدرشناسی از لیسانسهها که باعث شهرت و بر سر زبان افتادن او شد و با وجود پیشنهادهای احتمالی سینمایی، پس از دریافت سیمرغ هم در فصل جدید آن -فوق لیسانسه ها- حاضر شده است تا فوق لیسانسهها کمیکترین شخصیتش را از دست ندهد.
لیسانسهها بر خلاف پایتخت که بسیار محبوب و پر از لحظههای خلاق است، فصل سوم خود را پشت سر میگذراند. دنباله دار شدن سریالهایی مانند لیسانسهها و ستایش بیش از هر چیز نشان میدهد که صدا و سیما در ساختن سریالهای قوی و جذب ایدههای نو تا چه حد مشکل دارد که سریالهای ضعیف با وجود ایرادهایی کاملا آشکار به فصل سوم میرسند. باید دید که لیسانسهها تا چه فصلی میتواند ادامه پیدا کند و آیا شاهد دکتراها و ... خواهیم بود؟
منبع: فرارو
کلیدواژه: فوق لیسانسه ها سروش صحت
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۸۶۸۹۲۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
افعی تهران، راسکولنیکُف و احساس منحصر به فرد بودن در جهان
عصر ایران؛ مهدی مالمیر- با یک نگاه سرسری به لیست سازندگان سریال «افعی تهران» هم میشد حدس صائب زد که سریال با مخاطبِ بسیار همراه خواهد شد؛ مخاطبانی که نرم نرمک و از گوشه و کنار صدای انتقادات برخیشان را میشنویم که بر این نکته انگشت تاکید میفشارند که در این سریال، به اخلاق و رفتار مردم ساکن در تهران کملطفیهایی شده است چراکه مردم در تهران آن سان که سریال به تصویر کشیده، آدمهایی بیاعتنا به همنوع و کنایهزن و تلخزبان نیستند.
در اینکه در تمام شهرها در سراسر جهان آدمهایی از این جنس کم نیستند حرفی نیست اما چرا در این سریال این نوع آدمها در کانون سریال قرار گرفتهاند و بی اغراق در بیشترِ سکانسها با این تیپ آدمها رو به رو میشویم؟
پاسخ اما به تیپ شخصیت اصلی سریال بازمیگردد. ما به جهان شخصی وارد شدهایم و با چشمان شخصیتی جهان را مینگریم که نگاهی دگرگونه به انسانها و جهان دارد: «آرمان» منتقد سینما و مدرسی است که در آستانۀ 50 سالگی فرصتی به کف آورده تا نخستین فیلم بلندش را کارگردانی کند و به جرگۀ کارگردانان فیلم اولی بپیوندد! این منتقد سینمایی که کمی دیر برای ساختن فیلماش به تکاپو افتاده، از نوعی ویژگی شخصیتی برخوردار است که بدان «شخصیت بیش از حد حساس» یا hayper sensitive person گفته میشود.
دارندگان این ویژگی شخصیتی، جهان گرداگردشان را با حساسیت بالا درک و دریافت میکنند و از پیش پاافتادهترین ماجراهای روزمره نمی گذرند و مدام رخدادی را که برای بسیارانی میتواند با پوزخندی یا دستِ بالا با شانه بالا انداختنی برگزار شود، در ذهن و ضمیرشان همچون سکانسی از یک فیلم دردناک مرور میکنند و دندان روی دندان میسایند و گهگاه از کاهی کوه میسازند و مته به خشخاش زندگی می گذارند.
مثلا پاسخ نه چندان گرم نانوای محترمِ محل در یک صبح سرد، برای کاراکترهایی که چندان درگیر ویژگیِ «شخصیت بیش از اندازه حساس» نیستند، میتواند با بی اعتنایی و حتی بی توجهی رو به رو شود یا آن را به حساب خستگی و هزار و یک دلیل و علت دیگر بنویسند و همچون بچه آهوییسبکبال از کنار آن بگذرند و دنبال کار و بار خود را بگیرند، اما شخصیت بیش از حد حساس، این بیمهری کوچک را در ذهن خود بدل به رویدادی بزرگ میکند و با منفیبافی و تفسیرهای کهکشانی از یک اتفاق روزمره، به روان خود زخمهای ناسور میزند و سلولهای عصبی خود را به کشتن میدهند!
در سریال افعی تهران با کارگردانی « سامان مقدم» چند بار هم از زبان خود شخصیت محوری داستان که صادقانه در برابر روانشناس اقرار کرد که رویدادهای روزمره را نمیتواند مثل باقی ادم ها ندیده یا نابوده بگیرد با تیپ شخصیتی ارمان کارگردان پنجاه ساله آشنا می شویم و هم در یکی از ظریف ترین سکانس ها که به روشنی دست بر روی نقطه ضعف شخصیت حساس می گذارد: آنجا که آرمان در سکانسی از سالن تئاتر بیرون می آید و وقتی پول بلیتش را از خانم بلیت فروش مطالبه می کند و خواهان پس گرفتن آن است با نگاه توام با تحقیر خانم مواجه می شود و صحنه خندۀ نه چندان مودبانه و نالازم خانم بلیت فروش را چند بار در موقعیتهای مختلف به یاد می آورد و در آنجا است که سریال اولین تلنگر را به مخاطب میند که با شخصیتی نامعمول در سریال رو به رو است و ضروری است از او انتظار رفتار و منشی از لون دگر داشته باشد.
هنگامی که با شخصیت داستان و ویژگیهای رفتاری او آشنا شدیم، با آسودگیِ بیشتری میشود رفتار او و کنش و واکنشاش را در دایره همکاران، همسایه و همسر سابق و همسایه پیشبینی و درک کرد.
آرمان با سِنسورهای حساس اش بدل به آینهای زشتنما میشود که دست بر روی نکاتی مینهد که شاید در زندگی روزانه کمتر کسی به قول قدیمیها سنگی در ترازوی آنها بگذارد.
اینکه رابطۀ میان شهروندان در کلانشهری مثل تهران تا چه اندازه میتواند پیچیده باشد. تا چه اندازه باید مراقب سخنانی باشیم که با شتاب بر زبان جاری میسازیم، تا چه اندازه باید سکنات خود را به هنگام حمله خشم و کدورت و حسادت کنترل کنیم و... چرا که همه آدمها نمی توانند به راحتی از ماجرایی، کنایه ای، متلکی و نیشِ زبانی و پرخاشی درگذرند و این احتمال متاسفانه کم نیست که برای برخی اتفاقات ناگوار روزمره بدل به عقدهها و کمپلکسهای خطرخیز شود.
افعی تهران، همان قاتلی که در شهر پیچ و تاب میخورد و آرمان بر آن است تا فیلماش را از روی زندگی پُرماجرای او بسازد، احتمالا یکی از همین «شخصیت های بسیار حساس» است که ناخوشی روانیاش به حد خطرآفرینی برای جامعه تبدیل شده است؛ احساس نزدیکی حسی میان کارگردان و قاتل سریالی هم از همین اشتراکات روانی سرچشمه میگیرد.
هر دو، چه کارگردان و چه قاتل زندگی درونیِ پیچیده ای دارند. هر دو از رویدادهایی رنج می کشند که از زمان کودکی بر روان شان سنگینی می کند( قاتل زنجیره ای کسانی را می کشد که در کارنامه شان سابقه کودک آزاری دارند) و در نهایت، هر دو آدم های منحصر به فردی در نوع خود به شمار می روند که در قاتل این احساس منحصر به فرد بودن به جنایت می انجامد. چرا که هر قاتلی چنان چه از رمان بی نظیر «جنایت و مکافات» آموخته ایم، در وهله اول با نوعی احساس خاص بودن، خود را محق می داند که دست اش را به خون همنوع رنگین کند. راسکولنیکوف کم بنیه و بیمار که دانشجوی حقوق بود، در هذیانات و تفکرات اش به این نتیجه رسیده بود که آدمی است « ویژه» که سزاوار به انجام رساندن کاری است که از هر کسی ساخته نیست: قتل پیرزن رباخواری که زندگی او را همچون زندگی پشه ای بی ارزش می شمارد و شایسته ی نابودی!
راسکولینکوف در رمان "جنایت و مکافات"
در آخر، می شود به نویسندگان فیلمنامه آفرین گفت که شخصیتی با ویژگی های روانی خاص آفریدهاند و داستان را بر روی شانههای یک شخصیت بیش از حد حساس سوار کرده اند و از این طریق، هم سریالی با مایههای پلیسی و جنایی ساختهاند و هم شماری از ویژگیهای برخی از ما شهروندان عجول و بی حوصله و گهگاه بیملاحظه را به تصویر کشیدهاند که کمتر کسی در فیلمها و سریالها به این ظریفهها توجهی جدی نشان میدهد.